جدول جو
جدول جو

معنی هرزه گو - جستجوی لغت در جدول جو

هرزه گو
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
تصویری از هرزه گو
تصویر هرزه گو
فرهنگ فارسی عمید
هرزه گو
(رَهْ نُ / نِ / نَ یَ دَ / دِ)
یاوه گوی. (ناظم الاطباء) :
نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد
که گوش هوش به مرغان هرزه گو داری.
حافظ.
رجوع به هرزه خای و هرزه درای شود، دیوانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هرزه گو
بیهوده درا، بیهوده گو، پراکنده گو، هرزه درا، هرزه لاف، هرزه لاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارزه گر
تصویر ارزه گر
کسی که پیشه اش کاهگل مالی یا گچ کاری ساختمان است، گچ کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرزه خا
تصویر هرزه خا
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزه گوش
تصویر مرزه گوش
مرزنگوش، گیاهی خوش بو از خانوادۀ نعناع با گل های سفید که مصرف دارویی دارد
انجرک، گوش موش، آذان الفار، اناغالس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزه گر
تصویر برزه گر
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزه گاو
تصویر برزه گاو
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزو، ورزا، برزگاو، برای مثال برزه گاوی ست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری - ۶۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرزه گرد
تصویر هرزه گرد
کسی که بیهوده به همه جا می رود، آواره، ولگرد
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 9هزارگزی خاور رودبار و 3 هزارگزی منجیل. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 337 تن سکنه. از رود هرزه ول مشروب میشود. محصول عمده اش لبنیات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). هرزویل. هرزبیل. خرزویل. این ده از دهات بسیار کهن این ناحیه است و ناصرخسرو در سفرنامۀ خود مینویسد که از این نقطه عبور کرده است. و اکنون فرانسویانی که مأمور ساختمان سد سفیدرود بوده اند در کناراین ده کوی بسیار زیبایی بر دامنۀ کوه ساخته اند
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ)
آن که به هر جای شایسته و ناشایسته رود. آنکه خوانده و ناخوانده به سرای دیگران رود. (یادداشت به خط مؤلف.) ، آن که پای در هر کفش کند وپای افزار دیگران را پوشد. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَهْ سِ پَ)
هرزه خوار. رجوع به هرزه خوار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
به معنی گوش موش، چه مرزه به معنی موش هم آمده، و ریحانی هم هست که آن را مرزنگوش خوانند. (از برهان). مرزنگوش. رجوع به مرزنگوش شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ گَ)
اندودگر. کاهگل کار
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ / زِ گَ)
اندایش گر. گچ مالنده. (برهان). کسی که کاهگل و گچ در جایی مالد. (برهان) (جهانگیری) (مؤید الفضلاء). کلاّس. (دهار).
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ / زِ)
گاو زراعت را گویند و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنند. (برهان) (آنندراج). گاوی که بدان جفت رانند و زراعت کنند. (شرفنامۀ منیری) :
برزه گاوی است کو خورد ناچار
برتخمی که خود کند شدیار.
حکیم مختاری (از انجمن آرا) (از آنندراج).
ورزاو. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ / زِ گَ)
برزیگر و زراعت کننده. (برهان) (آنندراج). برزگر. رجوع به برزگر شود
لغت نامه دهخدا
(رَهْ)
هرزه لای. هرزه درای. هرزه خای. هرزه گو. یاوه گوی:
غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت
ای مموه باژگونه یافه گوی هرزه لا.
سنائی.
گر ترا طعنی کند ز ایشان مگیر از بهر آنک
مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا.
سنایی.
مسیحم که گاه از یهودی هراسم
گه از راهب هرزه لا میگریزم.
خاقانی.
رجوع به هرزه لای شود
لغت نامه دهخدا
(رَهْ نِ)
دیری کننده. (ناظم الاطباء) ، آنکه بدون اراده و بدون کار به هرجا آمد و شد می کند و سخن چینی و هرزه درایی مینماید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ)
پرگویی ویاوه گویی. (ناظم الاطباء). رجوع به هرزه درایی شود
لغت نامه دهخدا
(رَهْ)
آنکه بیهوده راه میپیماید، آنکه کارهای بی نتیجه و بی هدف انجام میدهد
لغت نامه دهخدا
تصویری از برزه گاو
تصویر برزه گاو
گاوی که بدان زمین را شیار کنند گاو زراعت ورزاو
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای گونه های پایا و دو ساله و یکساله میباشد (در نقاط گرم پایا است و در نواحی بحرالرومی (مدیترانه) بصورت گیاه دوساله و در نواحی سردتر بصورت گیاه یکساله است)، برگهایش متقابل و بیضوی و بدون دندانه و گلهایش کوچک و سفید یا گلی رنگ وپوشیده از چهار ردیف برگه های مایل بسفید که بصورت کروی در آمده اند میباشد. بویش معطر و نافذ و طعمش پسندیده و با احساس گرما همراه است. برگ و سر شاخه های گلداراین گیاه مورد استفاده دارویی است و از آنها اسانس گیری میشود. اسانس مرزنگوش زردمایل به سبز است و بویی مخصوص و کاملا مشخص و طعمی ملایم دارد و شامل 40 در صد از ترکیبات ترپن ها میباشد. برگ این گیاه غالبا بصورت گرد (پودر) جهت معطر ساختن اغذیه بکار میرود و بعلاوه برای آن اثر آرام کننده و تسکین بخش نیز ذکر کرده اند. از اسانس آن در صابون سازی جهت معطر ساختن صابونها استفاده بعمل میاید مرزجوش مرزنجوش مرد قوش مرتقوش ریحان داود مرزنگوش افریقایی مرزه گوش حبق الفتی حبق الفنا حبق القنا حبق الفیل خرک. یا یا مرزنگوش افریقایی. مرزنگوش یا مرزنگوش وحشی. گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که ارتفاغش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و دارای بویی معطر میباشد و بطور خودرو در نواحی خشک و کوهستانی و جنگلهای اروپا و آسیا (از جمله ایران) میروید و بیشتر بنام آویشن کوهی مشهور است. این گیاه را بمنظور استفاده های دارویی آن نیز کشت میکنند. ساقه آن راست پوشیده از کرک برنگ مایل به قرمز و برگهایش متقابل و بیضوی برنگ سبز تیره و پوشیده از کرک است. گلهایش مجتمع برنگ ارغوانی یا سفیدند و در فاصله ماههای خرداد و مرداد ظاهر میشوند. از قدیم الایام استعمال این گیاه معمول بوده و حتی در زمان ارسطو درباره آن خواص متنوع ذکر گردیده است. برگ و سرشاخه های گل دار گیاه مزبور بمصارف درمانی و تهیه اسانس میرسد. اسانس آن در صورتیکه تصفیه شده باشد بی رنگ است ولی بزودی زرد میشود. ترکیب شیمیایی اسانس این گیاه بر حسب محل رویش آن فرق میکند رویهمرفته شامل مقادیری تیمول میباشد. برای این گیاه اثر مقوی معده و بادشکن ومعرق و ضد تشنج ذکر کرده اند و اسانس آن نیز دارای اثر التیام دهنده و ضد عفونی کننده است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا (از جمله ایران) و اروپا و افریقا میروید فودنج جبلی صعتر آویشن کوهی مامون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزه گویی
تصویر هرزه گویی
عمل هرزه گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزه رو
تصویر هرزه رو
هرزه دو
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بیهوده بسرعت راه پیماید هرزه دو، آنکه بی اراده وبی جهت بهرجا آمدوشد وهرزه گویی وسخن چینی کند، آنکه کارهای بیهوده وبی نتیجه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزه گر
تصویر لرزه گر
خفه کننده ارتعاش فنر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزه گر
تصویر آرزه گر
کاهگل کار اندودگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزه گر
تصویر برزه گر
زراعت کننده زارع کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزه دوی
تصویر هرزه دوی
عمل هرزه دو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزه روی
تصویر هرزه روی
عمل هرزه رو هرزه دوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزه گرد
تصویر هرزه گرد
((~. گَ))
آواره، ولگرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزه گاو
تصویر برزه گاو
ورزه گاو، گاوی که بدان زمین را شیار کنند، گاو زراعت، ورزاو
فرهنگ فارسی معین
نخستین کاه گلی که به خانه های چوبی زنند
فرهنگ گویش مازندرانی
سگی که بی دلیل پارس کند
فرهنگ گویش مازندرانی